کوالا

روزمرگی های یک کوالا!همین!

کوالا

روزمرگی های یک کوالا!همین!

مرا با کلماتت در آغوش بگیر

بعد از اینهمه وقت پیدایت شد و من تمام دلتنگی و خشمی که از نداشتنت و نبودنت داشتم روانه ی کلمات کردم .هر چه دلم خواست گفتم .تو را متهم به دروغگویی بی معرفتی بی وفایی کردم و تو...تو خوب می دانستی همه ی اینها برای چیست .مسیج های بلند بالا و طولانی من را با یک خط معذرت می خواهم یا به خدا اینطور که فکر می کنی نیست جواب می دادی و من رفته رفته آرام می شدم اما هنوز منتظر بودم.هی معادله می ساختم و بحث می کردم و تو مدام سعی در تحلیل موقعیت داشتی میان بحث کردن و تند تند حمله کردن با کلمات به یکباره صدایت زدم و گفتم به جای همه ی این تحلیل ها و توجیه ها به من بگو که مهمم بگو که هیچ کس جز من اولویت زندگی احساسیت نیست!جای اینهمه حرف مرا با کلمات آرام کن .به من بگو که نبودنهایت نباید مرا بترساند...سکوت کردی و هر دو آرام شدیم برایم گفتی از اینکه نبودنت از بی توجهی نیست نبودنهایَت از سر فراموشی نیست و من رفته رفته گرم شدم ...به همین سادگی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.